البته نباید از این نکته چشم پوشی کرد که نیازهای زندگی امروز برای بسیاری از بانوان ایجاب می کند که برای گذران معیشت زندگی،شغلی داشته باشند تا منبع درامدی برای خانواده باشد،اما در بسیاری از موارد واقعا اینطور نیست و مادران زیادی هستند که به خاطر علاقه شخصی و عدم پایبند شدن به کودک تازه تولد یافته،پس از تولد نوزادشان مجددا به محیط کار خویش بازمی گردند و صرفا ارضاء روحی خویش را در نظر می گیرند. درست است که یک مادر با وجود تعدد وظایف و مسئولیت هایی که دارد به عنوان یک انسان حق دارد تا اوقاتی را به خویشتن اختصاص دهد اما،این در صورتی شایسته است که به تربیت روح یک کودک معصوم،لطمه و صدمه ای وارد نکند.

بسیاری از محققان و روانشناسان کودک به این نتیجه رسیده اند که بیشترین یادگیری کودکان در دو سال اول زندگانی آنان است و مغز یک کودک تا پیش از 2 سالگی قابلیت رشد در زمینه های متعددی را دارا می باشد و آن دسته از فرزندانی که با نظارت دقیق والدین و مربیان تحت کنترل و حمایت بوده اند،از ضریب هوشی بالاتری برخوردار بوده اند. از طرفی می توان اینطور بیان کرد که برخلاف تصوراتی که شاید در گذشته در رابطه با کودکان وجود داشت،کودکان امروز از همان ماههای آغاز زندگی شان از هوشیاری و قدرت یادگیری بالایی برخوردار هستند و هر آنچه که در اطراف آنها رخ می دهد بر شخصیت آنان تاثر گذار است و این یک تصور اشتباه است که فکر کنیم با کودکی مواجه هستیم که نمی فهمد و قدرت درک ندارد

این بدان معناست که پایه گذاری شخصیت هر انسانی ریشه در دوران کودکی و سالهای اول تولد او دارد. یا به عبارتی می توان اینطور بیان کرد که هر کس هر شخصیت و خصلتی که دارد نتیجه آن چیزی است که در کودکی آموخته و تعلیم دیده است. یک نوزاد اگرچه معنی کلمات و جملات را متوجه نمی شود و ویژگی تصاویر و اشیاء را تشخیص نمی دهد، اما اصوات را می شنود و مناظر را می بیند. به این ترتیب اعصاب مغز او تا حدودی از این مسئله متاثر می شود. پس مشخصا نمی توان مدعی شد که همه دیدنی ها و شنیدنی ها اثری بر یک نوزاد ندارند. ممکن است شنیدن جملات برای یک نوزاد بی معنا باشد اما بر روح حساس و لطیف او نقشی بر جا می گذارد.

نکته مهم اینجاست که همه چیز به تدریج و به آرامی در وجود کودک شکل می گیرد. شنیدن جملات و کلمات در طی زمان با وجود یک کودک عجین می شود و او نسبت به انها آشنایی پیدامی کند و همین شناخت می تواند بر آینده یک کودک اثر گذار باشد. این مساله چندان پیچیده نیست.حتی برای یک بزرگسال نیز چهره یک فرد آشنا دوست داشتنی تر از یک غریبه است.

 این طبیعی است که انسان با هر چیزی به تدریج خو می گیرد و نسبت به ان علاقه مند می شود.تصور کنید نوزادی که در یک محیط دینی و اخلاقی پرورش پیدا می کند و بارها شنونده صوت قرآن و کلمات زیبای خداوند می شود، و شاهد نماز خواندن والدین خویش است با نوزادی که در محیطی کاملا متفاوت پرورش یافته و به شنیدن صدای انواع موسیقی عادت کرده و شاهد اعمال ناشایست اطرافیان خویش بوده،بسیار متفاوت است. پس این ما هستیم که فرزندان معصوم و بی گناهمان را با هر آنچه بخواهیم مانوس می کنیم و عادت می دهیم.

به نظر می رسد یک پیام مهم اخلاقی نیز وجود دارد و آن نوعی هشدار به پدران و مادران است که نسبت به امور تربیتی فرزند خویش،بی توجه نباشند و این مسئله را امری حساس و خطیر بدانند که جای هیچگونه سهل انگاری در آن وجود ندارد. امر تعلیم و تربیت آنقدر مهم است که والدین و مربیان می بایست از هر فرصتی و هر ابزاری در این راستا بهره برند. خصوصا در شرایطی که جامعه امروز ما در ان واقع شده،امر تربیت و تاثیر والدین بر فرزندان بسیار مهم است. پدر و مادر می بایست همچون دو مربی آگاه و زیرک،نظارت دائمی بر وضعیت فرزندخویش داشته باشند و در تمامی مراحل زندگی نسبت به نوع و شیوه خاص تربیت در ان سنین،اقدام کنند. بدون شک فراهم آوردن چنین شرایط تربیتی کار چندان ساده ای نیست اما به جان خریدن برخی از سختی ها، قطعا ارزش ساخته شدن شخصیت درست و شایسته یک انسان را دارد. بنابراین آنچه مهم است اینکه هرگز فراموش نکنیم که نحوه رشد و تربیت یک نوزاد بسیار مهمتر از این است که صرفا به فکر تولد او باشیم. تربیت آنقدر مهم است که توصیه می شود پیش از تولد نوزاد برای آن برنامه ریزی درست و مناسبی صورت گیرد.